سلام دوستای خوبم. حالتون خوبه؟ امروز صبح که درس و مشقام رو تموم کردم رفتم پای کامپیوترم و کلی بازی و سی دی کلاس اول نیشا و کوشا رو نگاه کردم. بعد بابام گفت میای بریم نماز جمعه؟ گفتم آره آره چرا که نیام؟!. تا بابام رفت غسل جمعه انجام بده، من لباسامو عوض کردمو موهامو شونه زدم و زودتر از بابا آماده شدم.
تا بابام زنگ زد آژانس و تاکسی اومد، کیسه روزنامه های بابام رو برداشتم که ببرم توی ماشین اما سنگین بود و نتونستم. وقتی رسیدیم بندر امام خمینی(ره) رفتیم فروشگاه و من خوراکی و سک سک خریدم تا گرسنه نشم. دم درب مسجد جامع، حاج آقا تابش امام جمعه رو دیدیم و بهم دست داد و سلام کرد و سرم را بوسید و باهام شوخی کرد. دو سال پیش ماه محرم که موهام بلند بود و زنجیر عزاداری امام خسین توی دستم بود حاج آقا تابش کلی باهام شوخی کرد و گفت:دخترا که برای امام حسین زنجیر نمی زنند! دخترا گریه می کنند. بعد منو فرستاد پیش بچه های هیاتش و اونجا زنجیر زدیم.
وقتی رفتیم داخل مسجد و توی صف نماز پیش مردم نشستیم، حاج آقا رفت سخنرانی کرد و من مشغول خوردن شدم. وقتی نماز خواندند دو بار قنوت گرفتند! من از بابام پرسیدم چرا دو بار دستشون رو اینطوری گرفتن؟! بابا گفت نماز جمعه دو تا قنوت داره. نماز که تمام شد مردم بهم دست می دادند. آقائی که کنار من نشسته بود به منم دست داد و گفت قبول باشه، منم گفتم قبول الله.
خلاصه جمعه خیلی با حالی بود و کلی حال کردم،جاتون سبز.
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.: Weblog Themes By Pichak :.